«زن، زندگی، آزادی» و شعارهای «تکنیسینهای قدرتِ» راستگرای افراطی در بخشی از رمان «زندگی و سرنوشت»، اثر واسیلی گروسمن، یک بازجوی نازی به زندانیِ کمونیست میگوید: «شاید فردا شما از این تجربۀ ما استفاده کنید و راه ما را پیش بگیرید ...من مانند آینهای هستم برای شما؛ یک آینۀ جراحی!» این پیشبینی به واقعیت پیوست. اریش هونِکِر، کمونیستِ جوان، از سال 1937 تا 1945 در زندان براندنبورگ-گوردِن در حبس نازیها بود. اما وقتی در سال 1971 رهبر آلمان شرقی شد هزاران دگراندیش را، از جمله در همین زندانِ بدنام، به بند کشید و سرکوب کرد. نیکولا چائوشسکو، رهبر تمامیتخواهترین نظام کمونیست اروپای شرقی در رومانی، هم پیشتر چند سال را در زندان فاشیستها گذرانده بود. تاریخ سرشار است از ستمدیدگانِ پیشین که به ستمگرانِ پسین تبدیل شدند. راستگرایان افراطی میگویند از انقلاب 57 (فاجعهای که اسلامگرایان و چپگرایان افراطی در آن نقش عمدهای داشتند) عبرت گرفتهاند اما «دوصد گفته چون نیم کردار نیست». جمهوری اسلامی صرفاً نام یک حکومتِ تمامیتخواه نیست که باید بر آن غلبه کرد بلکه در عین حال، تبلور مجموعهای از نگرشها و رفتارهاست (خودمحقپنداریِ جزماندیشانه، خشونتستایی، جهل، نارواداری، انحصارطلبی، قبیلهگرایی، دروغگویی، تهمتپراکنی، هتّاکی و...) است که باید آنها را از خود زدود. رفتار بسیاری از مخالفان ج.ا در شبکههای اجتماعی به ما یادآوری میکند که غلبه بر این صفات، که به آنها خو گرفتهایم، حتی از گذار از ج.ا هم دشوارتر است. مارتا نوسبام، فیلسوف آمریکایی، در کتاب «خشم و بخشایش: رنجش، گذشت، عدالت» (انتشارات دانشگاه آکسفورد 2016) مینویسد:«تهذیب نفس دشوار است، اما اگر هیچوقت آن را شروع نکنیم به امری محال تبدیل میشود.» شگفت نیست که تنها 25 درصد از کل انقلابهایی که از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 2014 رخ داده به دموکراتیزاسیون انجامیدهاند («دربارۀ انقلابها»، انتشارات دانشگاه آکسفورد 2022). انقلاب اگر به دگرگونیِ هنجارها و ارزشها نینجامد، زنجیر ستم، تبعیض و خشونت نخواهد گسست و چرخۀ باطل تکرار خواهد شد. رفتار بسیاری از مخالفان ج.ا با یکدیگر ــ یعنی با هموطنانی ستمدیده که صرفاً گرایشهای سیاسیِ متفاوتی دارند ــ چنان آکنده از نارواداری، خشونت، خصومت، جزماندیشی، هتاکی، تهمت و افترا و دروغپراکنی است که متأسفانه چیزی جز بازتولید بسیاری از هنجارها و رفتارهای ج.ا نیست. باید پذیرفت که با چهار بحران حاد - بحران «حقیقت»، بحران «محبت»، بحران «ارزشها»، و بحران «آلودگیِ زبانی»- مواجهایم. واتسلاو هاول میگفت: «تجربۀ یک نظام تمامیتخواه کمونیست، یک چیز را کاملاً آشکار میکند... : اینکه پیششرطِ هر چیز سیاسیای، اخلاقی است. سیاست واقعاً باید عمل کردن به اصول اخلاقی باشد... این یعنی اتخاذ موضعی اخلاقی نه به خاطر اهدافِ عملی و به امید حصول نتایجی سیاسی، بلکه ]صرفاً[ به خاطر پایبندی به اصول اخلاقی. ما، به تعبیر هاول، محتاج «سیاست ضد سیاست» هستیم، یعنی سیاستی متضاد با سیاست ماکیاولیستیِ محبوب در میان «تکنیسینهای قدرت». ما به «سیاستی وجدانمحور» نیاز داریم که با «تن ندادن به بازی سیاستِ سنتی، و در سر نپروراندن سودای کسب مقام و منصب» بکوشد تا «وجدان انسان ــ پدیدهای دستمایهی استهزای شدیدِ تکنیسینهای قدرت ــ را به نیروی سیاسیِ واقعی تبدیل» کند و عشق، همبستگی، دوستی، همدلی و رواداری را رواج دهد. راز تمایز «زن، زندگی، آزادی» با شعارهای «تکنیسینهای قدرتِ» راستگرای افراطی را در همین امر باید جست.
@ErfanSabeti kodoom kos kholi mishine in hame neveshtehaye ye kos kholi mesle to ro bekhoone? martike eshal talab, faghat begoo chetor ketabhat too Iran chap mishe? janetan khosh bad!
@ErfanSabeti جناب ثابتی، تعقل و اخلاق یوسف گم گشته ما هستند. سپاس که همیشه بر آنها پای می فشارید.